اگر من جای سعدی بودم میگفتم:
« بنی آدم عین همدیگرند! »
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون ابری شود تاریک٬ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت٬
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم٬ ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟!
معبود سنگ دل من!
دیگر از این سکوت و تنهایی، از این بیهمراهی تو دلم تنگ است! چارهای ندارم جز اینکه به لحظههایم عشق بورزم بی تو .... هنوز شعرهایم بی تو ناتمام ماندهاند . تو نیستی و من هنوز عادت نکردهام که بی تو اشک نریزم ... و هنوز به دوست داشتن شک دارم !!!! میدانم همه چیزت دروغ بود، حتی دوست داشتنت، حتی اشکهایت، حتی .....! میدانی هر شب پشت آن پنجرهای که سکوتم را شکستی به انتظارت مینشینم و آن خطوطی که بر روی دیوار تنهاییام با حرفهایت میکشیدم هر شب معنا میکنم و افسوس میخورم که چه ساده حرفهایت را به زیباترین شکل معنا میکردم و اکنون تنها با قطرههای اشکم برای تو از کلمات آشفته ذهنم چیزی شبیه دلتنگی درست میکنم و ساعتها میگذرد و من باز در انتظارمبهمی اسیر و با رویایت با سیاهی شب همرنگ میشوم و دلتنگیهایم بی تو ناتمام و دیگر هیچ .....
...خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه! تو کوله بارت را ماهها پیش بسته بودی، اما این بار بی من حتی بدون خداحافظی از کسی که تمام دنیایش شده بودی و بدون هیچ! تو را به خدا میسپارمت ... میدانم سفر از دل، از خاطره، از دوست داشتن همیشه سخت است .... همیشه ... میدانم باید میرفتی، چون دیگر هیچ حسی از ماندن در تو نبود ... میدانستی که گذشتن از هیچ چیز برایم آسان نیست ... و فراموش کردن هیچ لحظهای برایم راحت نیست ... اما تو بودی که خراب کردن را دوست داشتی، چون این بار تو .... پیدا کرده بودی و بی من دیگر تنها نبودی و رها کردن تنها چاره تو بود ! روزی که میرفتی میترسیدم از لحظهای که فردا شود و تو نباشی. و تنم را سکوتی دلگیر فرا گرفته بود هنوز یادم است .... آن شب هر چه تمنا به زبان میآوردم تو به جلاد سکوت همه را بیپاسخ به زندان تنگ دلم بند زدی ؟ و مرا با چشمانی خیس از دوست داشتن، زیر نور مهتاب تنها رها کردی و رفتی !!!! باورم نبود تا صبح فکر میکردم و هیچ دلیلی برای رفتنت نمییافتم ... تنها اشک بود و آهی سوزان که روحم را به درد میآورد. یعنی همه چیز تمام شد!!!
... و همانند کودکی بودم که در هیاهوی بازار دستانش در دست کسی نباشد! تا صبح داشتم هر آنچه را که اتفاق افتاده بود مرور میکردم و تنها یه سوال ماند ؟؟؟؟ چه کرد این دل سادهام که از چشم تو افتادم؟
فردا آمد و تو دیگر نبودی .... همه جا سکوت بود صدای عقربه ساعت داشت دلم را به لرزه در میآورد... باورم نبود و این بار همان لحظههایی که هر روز مرا میخواندی، داشت بدون تو میگذشت و بدون تو نفس میکشیدم و تنها باخیالت درکوچههای دلواپسی و انتظار سرگردانت بودم و ساعتها میگذشت و من در رویای بی تو بودن اسیر بودم ...... و این بار دانستم که تو دیگر به پای یک عشق جدید نشستهای و دیگر چشمانم را فراموش کردی و من را مثل یک اشک سرد از چشمانت رها کردی ... شاید به اونی که میخواستی رسیدی و اما چه ساده تو دلم را به ساز غم آشنا کردی و بهانه کردی بازی سرنوشت را و چه بی پروا منو تو شهر رویاها رها کردی و زدی زیر دوست داشتنت و دیگرحالا میدانم تو از بین گلها یه گل تازه چیدی ... به تو گفته بودم تو که نباشی تا فردا زنده نمیمانم ...... امشب دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق دریای رویاهایم پیوند داد. امشب دلم برای کسی تنگ است که از چشمانم اشکهای به گونه ریختهام را پاک میکرد ... امشب دلم برای کسی تنگ است که روحم زنده شده بود از حضورش ... امشب دلم برای کسی تنگ است که همچو فرشتهای زیبا، مهمان قلب تنهایم شده بود ... امشب دلم برای کسی تنگ است که دلش برای دلم میسوخت ... امشب اما ، ... چه دلتنگم!
با سلام
مطالب شما را خواندم موفق باشی و پیروز
به من هم سر بزن
_________@@@@@@@@
________@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@______@@@@@___________@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________@@@@@@@@@_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________@@@@@@@@@___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@@________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@
_____________________@
درود بر سایه عزیز
قطعه ادبی زیبایی بود. پر از استعاره و اشارات ناب. دل نوشته های شما همیشه زیباست و نشان می دهد که آنچه می نویسید، حرف درون و دل شماست. هر سخنی که از دل برآید، به ناچار بر دل می نشیند. هرگاه احساس دلتنگی کردید، همیشه بنویسید، اما همان را بنویسید که درون شما برای دستهایتان می خواند. یعنی دل شما می گوید و دست شما نیز می نویسد. هرگاه در هنگامه نوشتن به فکر افتادی که چه بنویسی و چه ننویسی، پیداست که حرف دل کم آورده ای. حرف دل خود به خود می آید و کار مغز و فکر، تنها پذیرفتن آن است. یعنی اینکه: هنر و دانش با هم متفاوتند! او که خوب می نویسد و تمام نوشته هایش پیوسته و مستدل است، ممکن است نویسنده قدرتمندی باشد اما الزاماْ یک هنرمند نیست. او که با دل می نویسد، اگر چه جسته و گریخته بنویسد اما هم هنرمند است و هم کسی است که مستدل می نویسد! مگر دل به استدلال هم نیاز دارد؟!
سلام عزیز مهربون!
آرزو میکنم ... اینا حرفهای دلت نباشن... آرزو میکنم فقط یه چیزایی نوشته باشی... آرزو میکنم الان آروم باشی... آرزو میکنم...آرزو میکنم برداشتت درست نباشه... آرزو میکنم دلتنگ و غصه دار نباشی ...
واقعا نمیدونم با تمام این نامردیها باید چه کرد و باید چه گفت...
یاحق!
سلام
با وجودی که متنتون طولانی بود ولی ارزشش رو داشت
بازم بهم سر بزن
سلام سایه عزیزم
باز با خوندن نامه دلتنگیت ُغم همه وجودم را فرا گرفت
ای کاش بتونی فراموش کنی
ای کاش بدونی که لیاقت تور رو نداشت و نداره
ای کاش بدونی نباید زندانی باشی در عین آزاد بودن
این بندها رو باز کن
خودت را آزاد کن
آزاد و رها ...
دل آسمون کی قراره سبک بشه ،
بغضی که توی سینه داری ُ
مث ابریه که می خواد بباره اما این آسمونه که نمی خواد ابر رو باور کنه .
خدایا بعد از این همه دوست داشتن ها ، چطوری قراره حرف عشق رو با بغض بگه . (دلتنگی) !!!!!
اما امروز می تونه بفهمه که دلتنگی یعنی
دوری از قلب . دلتنگی یعنی دوست نداشتن ، دلتنگی یعنی یه دنیا غصه
و دلتنگی یعنی:
فقط برای یه نفری دلتنگ شو که دلتنگت بشه
فقط ...
می بینم که این دفعه زود رسیدم و سومین نفری هستم که نظر می دم.
اینا رو خودت تنها نوشتی؟!!!(چشمک)
سلام بر سایه تنها
ولی نه سایه تنها نیست ؛ این همه آدم دور و برشن که
دوسش دارن ؛ پس اصلاح میکنم
سلام بر سایه که به خاطر مهربونیش همه دوسش دارن
من هم درد تو رو دارم و خودت هم میدونی
درد من شاید بدتر هم باشه چون وقتی یه دوستی به طور کامل تموم میشه آدم یواش یواش فراموش میکنه
سخته ولی فراموش میکنه
ولی سخت تر از اون وقتیه که دائم از اطرافیانت راجع به
اون آدم بشنوی. اینم سخته ولی بازم فراموش میکنی
ولی خیلی سخته که اون آدم بخواد برگرده و تو غرورت اجازه نده
سایه جونم
مهربونم
عزیزم
گلم
من اینجام...
سلام دوست عزیز
فرصت نشد مطلبت رو بخونم ولی میام دوباره
مرسی از کامنتت
تنهایی قشنگ ترین صحنه زندگی میتونه باشه
دلتنگی سخته و طاقت فرسا!
گاهی جون آدم رو به لبش میاره. وقتی هر شب و هر روز عادت می کنی که سنگینی دردهات رو پیش کسی سبک کنی و یه روز رفتن خود اون باعث دردت می شه، آدم کم کم احساس می کنه که استخوناش دارن خورد می شن.
وقتی هر روز صبح به امید دیدار و صحبت با معشوقت از خواب پا می شدی و یه روز می رسه که ازون به بعد در طلوع هیچ روزی امید دیدار عزیزت رو نداری، غم دنیا دلت رو پر می کنه.
یه جا خوندم:
" عشق مثل عزا رنگ می بازه"
مدت ها گذشته، ولی نه عشقش رنگ باخته و نه عزای دوریش. می بینی ؟ منم یه جورایی مشکلت رو دارم و می فهمم که چی می گی.
البته هر کس یه جور تو زندگیی مشکلات رو حل می کنه. من که هنوز نتونستم. فقط ازین خوشم که می دونم اون از دوریم خوشحال تره تا ازینکه با من باشه. امیدوارم که تو یه روز یه جوری با این مشلت کنار بیای!
................
ممنون ازینکه بهم سر زدی. از خوندن نظرهایی که گذاشته بودی خیلی لذت بردم.
ببینم با تبادل لینک موافقی؟ اگه موافق بودی بهم اطلاع بده تا لینکت کنم!
شبی به دست من از شوق سیب دادی تو
نگو ‚ که چشم و دلم را فریب دادی تو
تو آشنای دل خسته ام نبودی حیف
و درد را به دل این غریب دادی تو
.................................................
بیا با افق مهربانی کنیم
غم پونه را آسمانی کنیم
بیا تو ی نقاشی قلبمان
رز عشق را ارغوانی کنیم
سلام بر سایه ای از اصل
عزیزم اینو بهش بگو
بگو که ......
****@****@****@****@****@****@****@
برای چشمهای تو.... چقدر کوچک است واژه های من!
برای گفتن ترانه ای نمی رسد به تو شعرهای من!!! ودستهای گرم تو شد آ شیانه ی کبوتران خسته ای که هر سحر نگاه میکنند به بال های بسته ای!!!!
دستهای گرم تو بوی ستاره میدهد... درخت خشک قلب من کناره تو جوانه میدهد!!!
***************
بر نامت خط می کشم بر اسم تو که روزی زیبا بود!! بر نقش تار چشم های که روزی دوستش داشتم!!
تو فراموش میشوی.... ومن از امروز.. اسم کس دیگر را بر دفترم مینویسم!!!
****@****@****@****@****@****@****@
اون باید بدونه که تو داری فراموشش میکنی
و دیگه تو دل قشنگ تو کم کم جا واسه عشقش کم میشه
اونقدر که دیگه جاش نمیشه !
سلام بر سایه ای از اصل
عزیزم اینو بهش بگو
بگو که ......
****@****@****@****@****@****@****@
برای چشمهای تو.... چقدر کوچک است واژه های من!
برای گفتن ترانه ای نمی رسد به تو شعرهای من!!! ودستهای گرم تو شد آ شیانه ی کبوتران خسته ای که هر سحر نگاه میکنند به بال های بسته ای!!!!
دستهای گرم تو بوی ستاره میدهد... درخت خشک قلب من کناره تو جوانه میدهد!!!
***************
بر نامت خط می کشم بر اسم تو که روزی زیبا بود!! بر نقش تار چشم های که روزی دوستش داشتم!!
تو فراموش میشوی.... ومن از امروز.. اسم کس دیگر را بر دفترم مینویسم!!!
****@****@****@****@****@****@****@
اون باید بدونه که تو داری فراموشش میکنی
و دیگه تو دل قشنگ تو کم کم جا واسه عشقش کم میشه
اونقدر که دیگه جاش نمیشه !
نمیدانم چرا رفتی
نمیدانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا، تا کی، برای چه
سایه جونم گاهی با خواندن خاطراتت دلم می خواهد دعا کنم ای کاش برگرده.به پات بیفته و التماس بر گشتنت را بکنه اما خوب که فکر می کنم می بینم با بعضی اتفاقات که روی میده دی گه برگشت دلپذیر نیست.
سایه جونم می دانی امام محمد غزالی چی می گه؟
بنده آن باش که در بند آنی..........
دوستت دارم خیلی زیاد.نونوش
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
سلام مهربون!
ایکاش باور میکردیم که خیلی وقتها درمان در فصل هست نه در وصل...
یاحق!
سلام عزیزم. مثل همیشه ماه. مثل همیشه حرفای دل من و همه کسانی که دردشو دارن ولی قدرت بیانشو نه!من همیشه. هر روز بهت سر میزنم ولی حون تعداد نظرات خیلی زیاده فکر می کردم اصلآ نخونی شون! ..................
بازم منتظرم!
اولدور عزیزم
من تک تک نظرات رو میخونم.
چون برای من همه نظرات مهم هستند.
مخصوصاً نظرات دختر ماهی مثل تو نازنین.
خوشحالم و افتخار میکنم که شما خواننده وبلاگ من هستی
فردا آمد و تو دیگر نبودی........
نمی دونی چه می کنی با دلم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتی هوای سفر داری سایه ی بی نظیرم؟
برو عزیز همین جا چشم به راهت می مونیم
اما قول بر گشتن بده که بی تو تنها تر از تنهاترین ها می شم
میای نه؟
و می تونم کاری برات بکنم تا کمی آروم تر شی؟
اوففففف!
می دونم که نع! اما بازم هر کاری از دستم بیاد دریغ نمی کنم و
تو می دونی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بگذار شمعها را
با دست خود خاموش کنم
بگذار کاه را
با دست خود فشار دهم
«پدر!
فرق "معجزه" و "کرامت" چیست؟»
«نه. حالا نه.
فردا حافظ میخوانیم.»
بعید است اینقدر سنگین باشد
بعید است
چیزی که از کاه پر کنند
اینقدر سنگین شود.
پس چرا
جنازهی خوابهای من نمیمیرد؟
در خواب من
بیدار میشوی
به تماشای تو
بر دار بلند انتظار
به خواب میروم
زنگولهی گردنت
حضور تو را
بر سینهام جار میزند.
و من در آن همهمه
لبخوانی میکنم.
«کمی آبم دهید»
هر چقدر بعید
باز تو خدای منی
هر چقدر بعید
باز هماغوشیات را
چون پیکر محبوبی
شهر به شهر
دنبال خود میکشم.
بیا خیال ببافم دور تنت
بیا بپیچم به خیال پیرهنت
بیا در خیالِ بافتههام
دنبال خودم بگردم
این دگمه مال توست؟
بیا بانوی من!
هیچ نگو
صدای نفسهات کافیست.
در هیاهوی سکوت
نفسخوانی میکنم.
«آب»
تو میدانی نفسی که
مرده را زنده میکند
از کجا طلب کنم؟
به لبهات که نگاه میکنم
تشنهام میشود.
در خاطرهی بیداریام
برهنهای
و در حافظهی خوابم
خیس.
پلک میزنم
با زنگولههای آسمان
خیس
در موج میدرخشی
و در اوج میرقصی
چون ستارهای آتشگرفته
یا گلی شکفته.
مگر میشود کسی گل نرگس ببیند
و دوست ندارد؟
«پدر!
کدام گل را دوست بدارم؟»
«نرگس زمستان را تاب میآورد
تا بهار پیشمرگ جوانهها شود.»
«آویزان؟»
«نرگس از خاک میروید
مثل این قلم نی.»
«توخالی؟»
«توخالی نیست دختر جان
از خود خالیست.»
هیچ دلیلی وجود ندارد
که عاشقت نباشم.
این همه دوری؟
این همه راه؟
نمیفهمم...
هر چقدر بعید
باز تو خدای منی
هر چقدر بعید
باز این منم
که در مکیدن نفسهای تو
از خود خالی میشوم.
...
تو با روح "نی" شدهی من
چه خواهی نوشت؟
گفتم که!
راه رفتنت را دوست دارم
روخوانی میکنم
که در زندگیام راه بروی.
...
میشود برگردی از اول بیایی؟
بگو آ...
سلام سایه جون
یه جا دیدم یکی رو نصیحت کرده بودی عاشق نشه
گفتم ببینم مگه چی دید گفتی عاشق نشه
سلام عشق من
برای تموم نبودنام معذرت می خوام...انگاری دلم داره پر پر می زنه...همونجور که واسه نوید می زد...می دونی سایه عشق من تو رو هم شامل می شه...آخه خیلی دوستت دارم...نگو که دیر میام...باید مفصل باهم حرف بزنیم...من فردا اخرین امتحانمو می دم.اون وقت برات کلی حرف دارم...دعا نمی کنم محمدرضا برگرده،بیفته به پات آخه اون لایقت نیست.سایه کار خدا بی حکمت نیست....درد عشق آدمو رشد می ده...بزرگ می کنه...خدا دوستت داره که می خواد بذاره رشد کنی...من هستم.پیش توام.می دونم که خوشبختیت رو خواهم دید...می دونم که می بینم عشق واقعی رو...می دونم! عشق عشقه سایه...یهو همه چیزتو می سوزونه و یهو هم بهت همه چی می ده.نه فقط توسط یک نفر...ما همه یکی هستیم.ممکنه یکی دیگه بیاد که اون بهت همه چیز بده...متوجهی؟می دونم که بی تاب می شی،دلتنگ می شی،گریه ات می گیره،یهو وجودت آتیش و التماس می شه اما می گذره....باور کن منم گذروندم....تک تک حرفاتو می دونم....چشیدم...کمی...دلتنگتم عزیزم...من باتوام...خوب یا بد باشم باز بهترینمی...می بینمت گلم....توی این روزا باهم قرار می ذاریم می بینمت...بوووووووووووووووووووووس
در سایه سار بودنش، هستی جوانه میزند
ای هستی مستی فزا، ساقی خمّارم کجاست؟
دل با طنین یاد او صورتگر عشق و وفاست
ای بیستون دلبری، شیرین آثارم کجاست؟
بازآ تو ای باد صبا، بوی شقایق می دهم
بگشا پر لطف و بگو آن چشم بیمارم کجاست؟
ای جلوه زیبا مرا در سینه ات می پروری
شب در خیالش در کجا آن ماه غمخوارم کجاست؟
روزگار عشق ورزی
روزگار عشق ورزی ها گذشت
مرغ بخت آمد از این صحرا گذشت
آن صفای خنده ها ازرلب گریخت
آن بهار عشق بی پروا گذشت
سینه هست وگرمی آغوش نیست
بوسه هست وگرمی لبها گذشت
آدمی در رنج وغربت رنگ باخت
بسکه تنها آمد وتنها گذشت
روزگارا از جوانان رخ متاب
ما گذشتیم از تو از ما گذشت
سلام دوست عزیز
مثل همیشه قشنگه
خیلی خوب مینویسی
منتظر آپ جدیدت هستم
حتما خبرم کن
موفقیتت را آرزومندم
یاحق
salam golam... kheili ziba bod... merci ke be kolbm omadi... man up kardam khoshhal misham bazam shomaro onja bebinam fadaye to... hamishe shado pirwz bashi aziz... hgh yaret
سلام سلیه جان
مثل همیشه احساساتت رو خوب بیان کردی
قدرت نوشتنت خلی خوب
موفق باشی
سلام سایه ی عزیز
باز هم ... سایه یه کم به فکر خودت باش ... اونکه رفته دیگه
هیچوقت نمیاد ... ضمن اینکه لیاقتت رو هم نداشته ... البته
این رو از روی حرفهایی که خودت نوشتی میگم ...
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز مردن مهراس
مردار بود هر آن که او را نکشند
(مولانا)
سلام سایه جان
خیلی ممنون که بما سرزدی
بازم میام
وقتی مروجین مذهبی به سرزمین ما آمدند، در دستشان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمینهایمان را داشتیم، پنجاه سال بعد، ما در دست کتاب های مقدس داشتیم و آنها در دست زمین های ما را داشتند."
جومو کیانتا، اولین رئیس جمهوری کنیا بعد از استقلال
سلام سلامی به گرمی افتاب سوزان استوا
عزیز از اهنگ وبلاگت خیلــــــــــــــــــــــــــــــــی خوشم اومد که داشتم گریه می کردم واقعا خیلی خوب بود می خواستم ببینم اگه اجازه بدی این اهنگو بزارم تو وبلاگم بعنوان یادگاری از یه دوست عاشق امیدوارم که در تمامی مراحل زندگیت موفق باشی
یه سلام خیلی خسته ای...
وای مردم از بس این ور دویدم اون ور دویدم...وای گلم
دووووووووووووووووووووووووووستت درم این هوا...راستی زودی قرار می ذارم که ببینمت...بذار خستگیم در بره...میام...تو هم میای؟
سلام به شما دوستان گلم وبلاگ سوگند عشق بازم به روزه و در انتظار واسه دیدن روی ماه شما دوستای گلم
ممنون که همیشه به من سر میزنید
قدر دان محبت شما هستم
خوشحال میشم که شما رو هم در این کلبه فقیرانه ببینم
سلام سایه عزیز تعریفتونو خیلی از هجران و بقیه دوستان شنیدم و امروز افتخار دیدن وبلاگتونو داشتم و خیلی خوشحال شدم که مخصوصا خیلی از دوستان اینجا هستن هجران. مرجان . اولدوز و... وبلاگ زیبا و پر باری دارید وقت کردید به کلبه درویشی من هم سری بزنید .
سایه جان سلام
از خوندنشون لذت بردم
همیشه موفق باشی و مطلب پست کنی
منم آپ کردم
تا بعد
سلام سایه جان
فوق العاده نوشتی اما .. سایه .. تو سایه ها نمی شه دنبال روی ماهی گشت
تو خود ماهی !
به روزم
منتظرت هستم
saye joonam salam
enghadr saram shologh bud ke natunestam too in moddate toolani sar bezanam
amma bejash neshastamo hameye navashtehayi ke nakhunde budamo khundam
nemidoonam
shayad bayad narahat sham.....shayad bayad injor mardaye biehsaso nefrin kard....
amma man narahat nistam
chon pishe khodam migam age 4 rooz dige baade in ke baham ezdevaj mikardin in balaro saret miovord,to daghun mishodi va tarmim shodan mahal bud
nefrin ham nemishe kard....chon adam eshghesho nefrin nemikone
azat khahesh mikonam ke barash doa kon
mesle hamon zamani ke baham doost bodin
too yeki az neveshtehat gofte budi ke harroz vase salamatish sare namaz doa mikardi
bazam in karo bokon
doa kon be rahe rast hedayat she....doa kon oon yeki dokhtare badbakht nashe
va dar nahayat....
arezo mikonam ke in eshghe pordard az dele daryayit rakht bar bande ke tahammole zajjehaye hamnoam baram taghat farsast
vase doshmanam delam sookht....che berese be to gole ziba
mamnonam ke sar zadi
behem eftekhar dadi
سلام سایه جان
میبینم که هنوز از غم از دست دادن عزیزت ناراحتی
باید قبول کنی که اون رفته و آروم بشی
اومدم بگم آپ کردم خوشحال میشم سری بمون بزنی
تو این دنیای دیونه فقط عشقه که میمونه
بای
سیه چشمی به کار عشق استاد
درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من
بجز او عالمی را بردم از یاد
سلام دوست عزیزم
مرصی به من سر زدی
وقتی که گفتی نرو گریه امونم نداد
وقتی می خواستم بگم می خوام بمونم باهات
به جاده دل سپردم غمارو بی تو بردم
منو نبر از یادت منی که بی تو مردم
باسلام
دعا کن تا زشب ماهی برآید
به پیش چشم ما را هی برآید
دل کس را مسوزان بر حذر باش
مبادا از دلی اهی بر آید
عالی بود به من هم سر بزن
می خواهمت
که آرامشی بر آتش اضطرابم باشی بی آنکه قلبت بلرزد
می خواهمت
که قدمهایم را محکم کنی بر راهی که در ابتدایش ایستاده ام ....که می ترساندم...بی آنکه قلبت بلرزد
من برای این همه تغییر
برای قدم گزاردن به دنیای تو
برای هجرتی که تعبیرش تولد دوباره من است ،بسیار کوچکم
می خواهمت
برای یافتن من کوچکی که میان این همه شتابزدگی گم شده است
می خواهمت
برای درک فرصت اندکی که از گذشته باقی است
برای اینکه بگویم همیشه به تو نیاز دارم
بگویم که چقدر فرصت کمی برای با تو بودن داشتم
بگویم دوست ندارم شادیم را بردارم و بروم...
بگویم که دلم می خواهد درخشش نگاهت را در چشمانی که بارها برایم گریسته است ببینم
به استواری ای نیاز دارم که در قلبم نیست ....
من برای شناختن من تنها
برای ساختن زندگی ای که نمی شناسمش
برای پنهان شدن میان پوسته سختی که نادانی هایم را بپوشاند،ناتوانیهایم را ببخشد،دلتنگیهایم را مهار کند....
من برای این همه تازه
این همه عجیب
من برای این همه تغییر
به من ای نیاز دارم که پیدایش نمی کنم
می خواهمت
سلام مهربون!
...خیلی وقته که نه ذکر گفتن ها و نه دعا کردن ها تاثیری نداره... انگار خدا گوشاشو محکم گرفته تا نشنوه... تا محل نگذاره... تا عذاب وجدان نگیره...
به هرحال ممنون گل نازم !
یاحق!
این عشق عجب قبله و درگاهی شد
لعل لب تو بهانه ای واهی شد
کشتی دلم اگرچه باهیبت بود
در بحر نگاه تو چنان کاهی شد....
یادش به خیر....این شعر یادگار روزهای خوبیه....عزیزم...ممنونم که میای...ممنونم که هستی...من بهت زنگ می زنم...به خدا خیلی سرم شلوغه ولی چشم...راستی شنبه می بینمت...خبرشو خودم بهت می دم...
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
بدون تو من هیچ جا نمی رم..خوبه؟تازه تازه منو بخوری که نمی شه که!زودی تموم می شم...می خوای بوسم کن....بوووووووووووووووووس
سلام مطلب قشنگی بود به وبلاگ من هم سر بزن خوشحال می شوم
سلام
ممنونم که به من سر می زنی
ولی من الکی وعده وعید نمی دم .گفتم آخر تیر می ام !
شاد باشی
خداحافظ
سلام سایه ی عزیزم .ممنونم که اومدی
این قاعده ی بازیه . نمی شه ازش فرار کرد . تا بوده همین بوده !
به روزم و مثل همیشه منتظرت ! چشم انتظارم نذار
سایه جان سلام:
میبخشی که دیر به پست جدیدت رسیدم. کمی گرفتاری های
خوب تابستان مرا مشغول کرد و کمی از وبلاگ دور!
مثل همیشه قلم خوب و روان تو را در بیان احساساتت میستایم و از اینکه این چنین احساس لطیفی داری ، از خواندن نوشته هایت بی حوصله نمیشوم.
از شعر بسیار زیبایی که در کامنت برایم به جا گذاشتی ممنونم. لذت بردم.
...دیگر چشمانم را فراموش کردی و من را مثل یک اشک سرد از چشمانت رها کردی...امشب دلم برای کسی تنگ است..
دل آشوبم
دلم تنگ برای دلنوازی.
سرم پر ز فراوانی خواهش
دلم تنگ برای بردباری.
ز قلبم میتراود بوی عشق و بوی شادی
دلم تنگه برای قلب خواهشگر یاری.
آرزویم مثل پرواز تخیل بینهایت
دلم تنگه برای اوج گیری در لطافت.
دردو رنجم از برای آن همه خوبی است
دلم تنگه برایت!
تقدیم به تو دوست خوبم.
دلتنگ نباشی.
سلام سایه خانوم
مرسی ازین که سرزدین
و ممنون از شعرتون
متنی که پست کردین هم جالبناک بود
موفقو سعادتمند باشید
التماس دعا
در آغوش خدا
سایه جان دوباره سلام:
میخواستم یادآور بشم که لطفا آدرس من در پیوندهایت را تصحیح کنید و آدرس جدید را جایگزین. ممنون.
به روز هستم.
شاد باشی.
دورود
ممنون از حضورتون در هور ادب
جدا زیباست
**
بنی ادم همین یکدیگرند
**
تا درودی دوباره بدرود
سلام..بالاخره 4شنبه امتحانام تمومه!ولی همشو گند زدم رفت!..
مطلبتت خیلی جالب بود..
یه بیت تقدیم به تو
آخ که چه لذتی داره ناز چشماتو کشیدن..رفتن یه راه دشوار واسه هرگز نرسیدن!
مواظب خودت باش..شاد باشی
بیا یک جور دیگر نگاه کنیم...
تنهایی هم نعمتیست
قدرش را بدان
تا یک روز از بدی ها ننوشته ای...